در خدمت شیر

درخدمت شیر

(روایتی از مثنوی معنوی)

 

روزی از روزها شیر، سلطان جنگل، به‌همراه روباه و گرگ به شکار رفتند. همه خوب می دانستند که شیر برای شکار به یاور و یار نیاز ندارد، آن‌ هم یاوری مثل گرگ و روباه، زیرا شیر در میان حیوانات مثل ماه شب چهارده است که در آسمان، بی‌مدد نور ستارگان می‌درخشد. حدود ظهر بود که حاصل شکارشان یک گاو و یک گوسفند و یک خرگوش شده بود.

در راه بازگشت، گرگ رو به روباه کرد و با صدای آرام گفت: «به‌نظرت شیر چه‌طور شکارها را تقسیم خواهد کرد؟» روباه نگاهی به شکارها انداخت و درحالی‌که نمی‌توانست جلوی طمعش را بگیرد

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد