خوبان بی نام

خوبان بی نام

تصویر آن­روزها در ذهنم کم­رنگ بود و وقتی بزرگ­تر می­شدم با تعریف­های مادر پررنگ می­شد. دو ساله بودم. پدرم یک ماشین آمریکایی مدل روز داشت و یک خانه­ی نُقلی در شیراز. کارمند بود. حقوق خوبی می­گرفت و می­توانست زندگی آبرومندانه­ای را اداره کند.

برخی لباس­هایم را از ژورنال­های انگلیسی سفارش می­داد که با پست برایمان ارسال می­شد، مستقیم از لندن. توی خانه تلوزیون بِلِر داشتیم و دستگاه ضبط و پخش کِن­وود.

عکس­های قدیمی را که نگاه می­کنم خط اتوی شلوار پدرم جلب توجه می­کند و موهای مشکی شانه­زده و برق کفش­های چرمی­اش. سه ساله که شدم پدرم ماشین نداشت. توی خانه­ای بودیم که مال خودمان نبود. کارمند بود اما بدون حقوقی که بتواند زندگی­اش را اداره کند. نه از لباس نو خبری بود و نه از ضبط کِن­وود.

خانه گاهی با علاءالدین نفتی گرم می­شد و

نظراتـــــــــ

رادیو یک صفحه ای بی نام 6/10/1400
عالییی خیلی خوب توضیح میدهد عالییی
 Manager        8/10/1400
سلام و درود ، سپاس که با ما همراهید.
تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد