خرفه

خرفه

من و پدربزرگ خندیدیم و مادربزرگ هم همان‌طور لنگان‌لنگان رفت که شیلنگ را از آن‌طرف حیاط بیاورد. با اشارة پدربزرگ دویدم و شیلنگ را از دست بی‌بی گرفتم و کشیدم و آوردم پای شیر آب. مادربزرگ گفت: «مادرجان، شب مهمون داریم، می‌خوام حیاط رو تمیز کنم.» مثل یک نوۀ حرف گوش‌کن گفتم: «بی‌بی، شما نمی‌خواد کاری انجام بدید، خودم حیاط رو می‌شورم.» و فوری شیلنگ را سر شیر آب زدم و آب را تا آخر باز کردم.

نظراتـــــــــ

رادیو یک صفحه ای عرفان حسن شاهی 20/8/1400
عالی بود
تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد