من میو

من میو
  • من میو

وقتی پدربزرگ رسید، همه ناهار خورده بودند. همان‌جا لب ایوان نشست و تشت را جلو کشید. شیر آب را توی تشت باز کرد و کفش و جوراب‌هایش را درآورد. با همان آبی که داشت توی تشت می‌ریخت دست و صورتش را شست و موهایش را تمیز کرد. شیر آب را بست و پاهایش را داخل تشت گذاشت، لبخندی زد و گفت: «پای آدم دل و جیگر آدمه. الآن، هم جیگرم خنک شد و هم قلبم حال اومد.» سینی را همان‌جا روی زمین گذاشتم؛ سینیِ گردی که سفرة قلمکار کفش پهن شده بود و

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد