حسین کشی

حسین کشی

حسین‌کُشی

پانزده‌شانزده ساله بودم که همراه پدرم به اداره‌ای مراجعه کردیم و کارمان افتاد به کارمندی که به هیچ صراطی مستقیم نبود. در کار مراجعان سنگ می‌انداخت و به ماده و تبصرۀ قانونی استناد می‌کرد. پدر از در نصیحت وارد شد و به او گفت: «البته که باید به قانون پای‌بند باشیم و حتماً آن را رعایت کنیم؛ اما به یاد داشته باش که قانون کور است و چشم بینای آن تویی»؛ پس سعی کن وقتی

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد