پهلوان پنبه ها
زنِ با صلابتی به نظر میرسید. آرامش و اطمینان خاصی توی صورتش پیدا بود. معلوم بود کارش را خوب بلد است. هنوز نوبت من نشده بود. دو مرد جوان جلوی میزش نشسته بودند. زن با خودکار رَدِ ستونهای دفتر را میگرفت و میآمد پایین. هر از گاهی هم جمع و ضربی با ماشین حساب انجام میداد. خودکارش را گذاشت لای دفتر و دفتر را بست. دستش را زد زیر چانهاش و
تخم مرغ جنگی
1402/12/28
درخت شصت متری
1402/12/26
گیوه های پدربزرگ
1402/12/23
مارهای ضحاک
1402/12/21
شوداری
1402/12/19
پندکبریتی2
1402/11/30
پندکبریتی1
1402/11/28
لقمه مهسا
1402/11/23
ماه عسل
1402/11/22
سرهنگ
1402/11/21
ادای آقای معلم
1402/11/17
خلبان جوان
1402/11/16
بلیزر
1402/11/15
خُلُکِ شهری
1402/11/14
ماجرای خر
1402/11/11
خاطرات سونا
1402/11/10
آچمز
1402/11/9
مش مراد
1402/11/8