پهلوان پنبه

پهلوان پنبه

پهلوان پنبه ها

 

زنِ با صلابتی به نظر می‌رسید. آرامش و اطمینان خاصی توی صورتش پیدا بود. معلوم بود کارش را خوب بلد است. هنوز نوبت من نشده بود.
دو مرد جوان جلوی میزش نشسته بودند.
زن با خودکار رَدِ ستون‌های دفتر را می‌گرفت و می‌آمد پایین. هر از گاهی هم جمع و ضربی با ماشین حساب انجام می‌داد. خودکارش را گذاشت لای دفتر و دفتر را بست. دستش را زد زیر چانه‌اش و

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد