جوانی در پیاده رو

جوانی در پیاده رو

آرام در پیاده‌رو قدم می‌زدم. موتوری از کنارم گذشت و جلوی دکه ایستاد، جوانی از موتور پیاده شد و یک بستنی خرید. از ظاهرش می‌توانستم حدس بزنم که پیک موتوری است. قدِ بلند، هیکلِ ورزیده، چهره‌ای نسبتاً خشن اما آرام. خسته بود، بستنی را باز کرد، گاز زد و سلفونش را انداخت کف پیاده‌رو.

 کارش اشتباه بود؛ اما آدم خوبی هم بود و من هم دنبال دردسر نمی‌گشتم؛ نمی‌توانستم بی تفاوت رد بشوم و بروم!

 

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد