تیمسار پیر

تیمسار پیر

هنوز آفتاب کف کوچه پهن نشده بود. پیرمرد ظرفی را توی پارکینگ پر می‌کرد و آرام‌آرام می‌آورد و  پای درختان نارنج می‌ریخت. زن و شوهر جوانی که تازه به مجتمع ما آمده بودند، داشتند ساک و چمدان‌هایشان را توی ماشین می‌چیدند. پیرمرد درخت‌های توی کوچه را آب داد و چند کیسة زباله را از کنار کوچه برداشت و برد سر کوچه! به من که رسید، سلام کردم. با لبخند جواب داد و گفت: «همیشه صبح زود یا بعد از غروب باغچه‌ها را آب بده تا گرمای روز آب رو حروم نکنه.» دستش را سر شانة من گذاشت و ادامه داد: «ببین، باید زبالة همسایه‌ها را هم من ببرم سر کوچه.»

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد