باغ آقا رحمان

باغ آقا رحمان

بچه‌ها داخل محوطۀ باغ بازي مي‌کردند و بزرگ‌ترها نشسته بودند و از هر دري حرف مي‌زدند. ظهر جمعۀ مرداد بود و همه منتظر بودند پدربزرگ و مادربزرگ که نويد رفته دنبالشان برسند و سفرۀ ناهار پهن شود. شيشه‌هاي ماشين را با لنگ تميز کردم و آمدم کنار بقيه نشستم. همه گرسنه بودند؛ اما بايد به‌احترام پدربزرگ و مادربزرگ تا آمدنشان صبر مي‌کرديم.
به فکر خوردن چيزي براي ته‌بندي بودم که علي‌رضا با يک سيني پر از بستني آمد، خنديد و گفت:
«نويد زنگ زد و گفت توي ترافيک گير کرده و

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد