خانم کمالی

خانم کمالی

پسرِجوان هم‌چنان با پدرش در حال جر و بحث بود.
پدر با طمأنينه می‌گفت: «پسر جان؛ قبول کن که کوتاهی کردی. اگر مراحل قانونی را درست انجام داده بودی درگیری ما خیلی کم‌تر بود» پسر که از ناراحتی رگ‌های گردنش بیرون زده بود و صدایش می‌لرزید گفت: «بابا ؛ شما هم که حرف این آقا رو می‌زنی. من می‌گم معافیت دارم.
اصلاً مالیات به من تعلق نمی‌گیره».

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد