واحد 15

واحد 15

واحد شماره پانزده
همسايۀ واحد پانزده زباله‌هايش را کنار حياط گذاشت و رفت. نه سلامي، نه عليکي!
خانم‌دکتر با قدم‌هاي تند خودش را به او رساند و قبل از اين‌که سوار ماشين شود باهاش صحبت کرد. يکي‌دو دقيقه حرف زدند و با لبخند از هم جدا شدند. خانم‌دکتر به‌طرف من آمد و گفت: «پنجشنبه عصر با خونواده

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد