آسیاب مخزن

کتاب صوتی فرهنگ مصرف آب

آسیاب مخزن

خورشيد وسط آسمان بود و مستقيم مي‌تابيد روي سرم. کف پاهايم از حرارت زمين مي‌سوخت و مغزم داشت جوش مي‌آمد. پدربزرگ به روبه‌رو اشاره کرد و گفت: «اونجا آسياب مخزنه.» مسيري که پدربزرگ اشاره کرد، پر از کهورک بود که صداي جغجغه‌هايشان با باد درآمده بود. آخر مسير هم مي‌رسيد به خرابه‌اي که دورش از اين فاصله سراب بود. خرابه مثل يک قايق وسط درياچه به نظر مي‌رسيد. اطرافمان تا چشم کار مي‌کرد، صحراي خشک بود. بچه که بودم با ديدن سراب کيف مي‌کردم؛

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد