روی میز کارش یه جعبه بود و توی جعبه چندتا قوطی کبریت. معلوم بود که از کبریتها استفاده نمیکنه. پرسیدم: «این قوطی کبریتها چیه که روی میزت نگه داشتی؟». خندید و گفت: «اینها استادهای من هستند». به چهرۀ متعجب من توجهی نکرد. یکی از قوطیها رو برداشت و با لحنی ادبی گفت: «هرکس چیزی برای یاددادن به تو دارد. هیچکس نمیداند چهطور مانند یک...
نویسنده: مهدی میرعظیمی
با صدای: امیر سیاهی و زهره اسعدسامانی
تخم مرغ جنگی
1402/12/28
درخت شصت متری
1402/12/26
گیوه های پدربزرگ
1402/12/23
مارهای ضحاک
1402/12/21
شوداری
1402/12/19
پندکبریتی2
1402/11/30
پندکبریتی1
1402/11/28
لقمه مهسا
1402/11/23
ماه عسل
1402/11/22
سرهنگ
1402/11/21
ادای آقای معلم
1402/11/17
خلبان جوان
1402/11/16
بلیزر
1402/11/15
خُلُکِ شهری
1402/11/14
ماجرای خر
1402/11/11
خاطرات سونا
1402/11/10
آچمز
1402/11/9
مش مراد
1402/11/8