«وقتی بیست و چهار سالم بود از آمریکا برگشتم. همهی فامیل برای استقبال به فرودگاه اومده بودند. سر کوچه برام گوسفند قربونی کردند. اهل محل جمع شده بودند و هر کدوم دوست داشتند که من رو از نزدیک ببینند. خالهام وقتی من رو دید، در آغوشم گرفت و با صدای بلند گفت: «این جوان خوش قد و بالای خوشتیپ، خواهرزادهی منه» صدای کِل زدن او و...
نویسنده: مهدی میرعظیمی
با صدای: امیر سیاهی و زهره اسعدسامانی
تخم مرغ جنگی
1402/12/28
درخت شصت متری
1402/12/26
گیوه های پدربزرگ
1402/12/23
مارهای ضحاک
1402/12/21
شوداری
1402/12/19
پندکبریتی2
1402/11/30
پندکبریتی1
1402/11/28
لقمه مهسا
1402/11/23
ماه عسل
1402/11/22
سرهنگ
1402/11/21
ادای آقای معلم
1402/11/17
خلبان جوان
1402/11/16
بلیزر
1402/11/15
خُلُکِ شهری
1402/11/14
ماجرای خر
1402/11/11
خاطرات سونا
1402/11/10
آچمز
1402/11/9
مش مراد
1402/11/8