مش مراد

داستان صوتی مش مراد

پدر فرهاد عصا زنان رفت که وضو بگیرد. پیرمرد قبراق و خوش رویی که همه از مصاحبتش لذت می بردند. توی محله و فامیل همه او را به اسم «آقامعلم» می‌شناختند. فرهاد آمد کنار ما لب ایوان نشست و همین‌طور که خنده‌اش را می‌جوید گفت: «بچه که بودم توی خونه رادیو نداشتیم. معمولاً اذان به افق هر محل از مسجد همان محل پخش می‌شد. همسایه‌ای داشتیم به نام...

 

نویسنده: مهدی میرعظیمی

با صدای: امیر سیاهی و زهره اسعدسامانی

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#0020

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#0021

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#022

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#0023

مارهای ضحاک

شوداری
#0024

شوداری

پندکبریتی2
#0025

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#0026

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#0027

لقمه مهسا

ماه عسل
#0028

ماه عسل

سرهنگ
#0029

سرهنگ

ادای آقای معلم
#0030

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#0031

خلبان جوان

بلیزر
#0032

بلیزر

خُلُکِ شهری
#0033

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#0034

ماجرای خر

majaraye khar

خاطرات سونا
#0035

خاطرات سونا

آچمز
#0036

آچمز

مش مراد
#0037

مش مراد