کوتاه ترین داستان بلند

کوتاه ترین داستان بلند

ز دو روز قبل دوستام سفارش کرده بودند که شب باید برم کنار ساحل و نخود گرم بخورم. متین و نیما رفتن که سوار موتور تفریحی بشن. روی ماسه ها جای پای آدما بود. رد ماشین و موتورهای تفریحی و سُم اسب هایی که به گردشگرها سواری می دادند...

نظراتـــــــــ

رادیو یک صفحه ای منصور مهتاش 19/9/1400
آموختم
دستِ هفتم
#

دستِ هفتم

داستان صوتی تجربۀ پیرمرد
#

داستان صوتی تجربۀ پیرمرد

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

هاج و واج
#

هاج و واج

اسکندر
#

اسکندر

توتِ لبِ آب
#

توتِ لبِ آب

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

پند کبریتی 1
#

پند کبریتی 1

زن
#

زن

کوتاه ترین داستان بلند
#

کوتاه ترین داستان بلند

کل ابرام
#

کل ابرام

لکنت کاووس
#

لکنت کاووس

شبی که ترسیدم
#

شبی که ترسیدم

در خدمت شیر
#

در خدمت شیر

چای دل چسب
#

چای دل چسب

شهرآورد
#

شهرآورد

جوانی در پیاده رو
#

جوانی در پیاده رو

آدم چهار متری
#

آدم چهار متری