«صبح یکی از روزهای زمستون بود. شب قبل یکی از خواهرهام تب کرده بود و من تا صبح نخوابیده بودم. مجبور بیدار باشم و به مادرم کمک کنه که خواهرم رو پاشوره بده. قبل از طلوع آفتاب خوابم برد. وقتی مادر بیدارم کرد آفتاب کف خونه پهن شده بود. نون و حلوای ارده رو پیچیدم و کتاب هام رو زدم زیر بغل و دویدم به طرف مدرسه. دیر شده بود و ترس ترکه ی ناظم باعث می شد که تند تر بدوم.
نویسنده: مهدی میرعظیمی
با صدای: استاد منوچهر والی زاده و زهره اسعدسامانی
تخم مرغ جنگی
1402/12/28
درخت شصت متری
1402/12/26
گیوه های پدربزرگ
1402/12/23
مارهای ضحاک
1402/12/21
شوداری
1402/12/19
پندکبریتی2
1402/11/30
پندکبریتی1
1402/11/28
لقمه مهسا
1402/11/23
ماه عسل
1402/11/22
سرهنگ
1402/11/21
ادای آقای معلم
1402/11/17
خلبان جوان
1402/11/16
بلیزر
1402/11/15
خُلُکِ شهری
1402/11/14
ماجرای خر
1402/11/11
خاطرات سونا
1402/11/10
آچمز
1402/11/9
مش مراد
1402/11/8