تیمسار

داستان تیمسار

با یاد زنده‌یاد «تیمسار جمال لیاقت» که در آخرین روزهای مهرماه 1400 به دیار باقی عروج کرد.
این داستان بر اساس روایتی واقعی از زندگی آن مرد بزرگوار نوشته شده است.
یادش به خیر

هنوز آفتاب کف کوچه پهن نشده بود. پیرمرد ظرفی را توی پارکینگ پر می‌کرد و آرام‌آرام می‌آورد و  پای درختان نارنج می‌ریخت. زن و شوهر جوانی که تازه به مجتمع ما آمده بودند، داشتند ساک و چمدان‌هایشان را توی ماشین می‌چیدند. پیرمرد درخت‌های توی کوچه را آب داد و چند کیسة زباله را از کنار کوچه برداشت و برد سر کوچه! به من که رسید، سلام کردم. با لبخند جواب داد و گفت: «همیشه صبح زود یا بعد از غروب باغچه‌ها را آب بده تا گرمای روز آب رو حروم نکنه.» دستش را سر شانة من گذاشت و ادامه داد:

نظراتـــــــــ

رادیو یک صفحه ای زهرا فتحی پور 1/8/1400
درود بر شما استاد میر عظیمی گرامی در سفر به دیار خاموشان خوابی پر از آرامش را برای تیمسار لیاقت آرزو میکنم . دعای آخر داستان بسیار زیبا و پر از مفهوم بود . سپاسگزار مهرتان هستم .
تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد