سالهای نخستین جنگ بود و به ضرورت شغل پدرم به ابرکوه مراجعت کرده بودیم. تحصیلات ابتداییام را در مدرسهای قدیمی آغاز کردم با حیاطی وسیع و کلاسهای بزرگ. آن سالها از سرویس مدارس خبری نبود و باید پیاده به مدرسه میرفتیم. پدر و مادرها هم نگرانی بلند نبودند. مدیران مدرسه روز اول مهر دانشآموزان را بر اساس آدرس منزل دستهبندی میکردند و از میان بچههای یک محله کسی که خانهاش دورتر بود را میگذاشتند سرِ صف و پرچمی به او میدادند
تخم مرغ جنگی
1402/12/28
درخت شصت متری
1402/12/26
گیوه های پدربزرگ
1402/12/23
مارهای ضحاک
1402/12/21
شوداری
1402/12/19
پندکبریتی2
1402/11/30
پندکبریتی1
1402/11/28
لقمه مهسا
1402/11/23
ماه عسل
1402/11/22
سرهنگ
1402/11/21
ادای آقای معلم
1402/11/17
خلبان جوان
1402/11/16
بلیزر
1402/11/15
خُلُکِ شهری
1402/11/14
ماجرای خر
1402/11/11
خاطرات سونا
1402/11/10
آچمز
1402/11/9
مش مراد
1402/11/8