لکنت کاووس

لکنت کاووس

من و کاووس رفته بودیم خانة دوستمان رضا که مثلاً درس بخوانیم. کاووس از همة ما درس‌خوان‌تر، مؤدب‌تر، ساکت‌تر و خجالتی‌تر بود و خطش هم بسیار زیبا بود. البته زبانش کمی ‌لکنت داشت و همین باعث می‌شد کمتر به خودش اجازة ابراز وجود بدهد. ما هم بی‌تقصیر نبودیم و گاهی او را دست می‌انداختیم. کاووس چیزی نمی‌گفت و لبخندش را نثارمان می‌کرد. مادر رضا با ظرف پر از انار وارد شد و

نظراتـــــــــ

دستِ هفتم
#

دستِ هفتم

داستان صوتی تجربۀ پیرمرد
#

داستان صوتی تجربۀ پیرمرد

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

هاج و واج
#

هاج و واج

اسکندر
#

اسکندر

توتِ لبِ آب
#

توتِ لبِ آب

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

پند کبریتی 1
#

پند کبریتی 1

زن
#

زن

کوتاه ترین داستان بلند
#

کوتاه ترین داستان بلند

کل ابرام
#

کل ابرام

لکنت کاووس
#

لکنت کاووس

شبی که ترسیدم
#

شبی که ترسیدم

در خدمت شیر
#

در خدمت شیر

چای دل چسب
#

چای دل چسب

شهرآورد
#

شهرآورد

جوانی در پیاده رو
#

جوانی در پیاده رو

آدم چهار متری
#

آدم چهار متری