همسفر

همسفر

اولین بار بود که با او به مسافرت می‌رفتم. شنیده بودم که اگر می‌خواهی کسی را خوب بشناسی با او هم‌سفر و هم‌سفره شو. حالا هم با او هم‌سفر شده بودم و هم هم‌سفره. مرد هفتادساله‌ای که عمرش را به دانش‌آموزی و آموزگاری گذرانده بود و الان هم هر سخن و هر کارش برای من درس بود. برای من شده بود آموزگار و

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد