آقای ناظم

آقای ناظم

رانندة تاکسی شیلنگ را به زور پای ماشینش کشیده بود و با فشار آن را می‌شست. یک دستش به گوشی تلفن همراهش بود و دست دیگرش به شیلنگ. از پیاده‌رو و خیابان خیس می‌شد فهمید که دلش برای آب نسوخته. مردی کنارم ایستاده بود و او را نگاه می‌کرد. او هم مثل من منتظر تاکسی بود؛ اما در این خیابان خلوت کسی ما را سوار نمی‌کرد. کار شستن که تمام شد، سوار ماشین شد و برایمان بوق زد.

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد