آب و انار و نبات

آب و انار و نبات

مثل همیشه تشکچۀ بی‌بی را کنار پنجره انداخته بودم. تکیه زده بود به پشتی و زیر آفتاب جان‌بخش آذر، انار دانه می‌کرد. کنارش نشسته بودم و به حرکات ظریف انگشتان زمختش نگاه می‌کردم که هنرمندانه دانه‌ها را از پوست انار درمی‌آوردند و توی کاسه می‌ریختند. نگاهش به من بود و حواسش به انار. یکی از دانه‌های انار افتاد و قل خورد روی قالی. دانه را برداشت، فوتی کرد و توی دهان

نظراتـــــــــ

تخم مرغ جنگی
#

تخم مرغ جنگی

درخت شصت متری
#

درخت شصت متری

گیوه های پدربزرگ
#

گیوه های پدربزرگ

مارهای ضحاک
#

مارهای ضحاک

شوداری
#

شوداری

پندکبریتی2
#

پندکبریتی2

پندکبریتی1
#

پندکبریتی1

لقمه مهسا
#

لقمه مهسا

ماه عسل
#

ماه عسل

سرهنگ
#

سرهنگ

ادای آقای معلم
#

ادای آقای معلم

خلبان جوان
#

خلبان جوان

بلیزر
#

بلیزر

خُلُکِ شهری
#

خُلُکِ شهری

ماجرای خر
#

ماجرای خر

خاطرات سونا
#

خاطرات سونا

آچمز
#

آچمز

مش مراد
#

مش مراد