مرد دوستداشتنی و مهربانی است؛ بیادعا و بیتوقع. با اینکه اولینبار بود که ملاقاتش میکردم؛ اما احساس غریبی نداشتم. پشت سرش از پلهها بالا رفتم. بحثمان دربارة مصرف آب بود. حرفش را قطع کرد و مقابل در دفترم ایستاد و با دقت به در نگاه کرد. دری چوبی با گلمیخهای آهنی و کلون که طرحش شبیه درهای قدیمی است. دستی به گلمیخها کشید و پرسید: «طرح این در سلیقۀ کیه؟» با افتخار گفتم: «پدرم.» گفت: «ببین اصالت چقدر ماندگاره! این طرح قدیمی
دستِ هفتم
1402/6/26
داستان صوتی تجربۀ پیرمرد
1402/4/3
درخت شصت متری
1401/1/16
هاج و واج
1400/10/20
اسکندر
1400/10/15
توتِ لبِ آب
1400/10/12
مارهای ضحاک
1400/10/11
پند کبریتی 1
1400/10/2
زن
1400/9/4
کوتاه ترین داستان بلند
1400/8/15
کل ابرام
1400/8/5
لکنت کاووس
1400/7/28
شبی که ترسیدم
در خدمت شیر
1400/7/26
چای دل چسب
1400/7/18
شهرآورد
1400/7/12
جوانی در پیاده رو
آدم چهار متری
1400/7/4