دختر خاله همدمی

دختر خاله همدمی

دُشتم بند کفش فوتبالیم می‌بستم که مامانُم لقمۀ نون و پنیر و سبزی رو اُورد و بالُی سَرُم وُیساد. سَرپا که شُدم؛ خون تو جمجمه‌ام جمع شده بود و همه چیُ کم‌رنگ می‌دیدم. لقمه رو تو کیف کولیم جا داد و گُف: «به بابات بوگو؛ عصر یِکم زودتر بیاد چون امشب عروسی پسر آق‌رسول دعوتیم. بوگو؛ خاله همدمی و مریمَم همرُی ما می‌آن.» اُوردن اسم مریم کافی بود که خون دوباره تو رَگام جاری بشه و همه چیُ دوباره پُر رنگ و زیبا بیبینم...

 

نویسنده: مهدی میرعظیمی

با صدای: مهدی میرعظیمی 

تیتراژ با صدای: نوید نیک

نظراتـــــــــ

رادیو یک صفحه ای فرزانه شریف زاد 28/11/1402
وای عالی بود چقدر لطیف و زیبا بود
رادیو یک صفحه ای ‌‌‌ 20/8/1403
عالی بود روزی که حضوری اومدین مدرسه هم خوب بود ممنون
 Manager        21/8/1403
درود و سپاس از همراهی شما
بلیزر
#0016

بلیزر

دختر خاله همدمی
#0015

دختر خاله همدمی

قانون دست چپ
#0014

قانون دست چپ

شیراز واژۀ حال خوب کن
#0013

شیراز واژۀ حال خوب کن

روز شیراز
#0012

روز شیراز

شوداری
#0011

شوداری

خاطرات پیرایشگاه
#0010

خاطرات پیرایشگاه

گوساله
#0009

گوساله

تقدیم به عاشقان شیراز
#0008

تقدیم به عاشقان شیراز

shiraz

شبی که ترسیدم
#0007

شبی که ترسیدم

زُهره
#0006

زُهره

آقوی فرهنگ
#0005

آقوی فرهنگ

آریای آبی
#0004

آریای آبی

زمینِ عدسی
#0003

زمینِ عدسی

رفتار پزشکانه
#0002

رفتار پزشکانه

پسرخاله
#0001

پسرخاله